دست خدا از آستین بسیجی به درخواهد آمد و همین فرداست که او جهان بشری را برآشوبد و نظام کثیف حاکم بر بشریت را از هم بگسلد.
به گزارش مشرق، استاد حسن رحیمپور ازغدی در سالگرد قبول قطعنامه 598، سلسله مقالاتی را با عنوان "محاجه ای برای امروز" در سال 1371 در روزنامه کیهان منتشر کرده بود، که به جهت قلم زیبا و احساسی ایشان، در پاسداشت هفته بسیج، مشرق اقدام به باز نشر آن مقالات نموده است که متن آن را از نظر می گذرانید:
ایمان به "غیب" بود که بسیج را بسیج کرد، ایمان به غیب جوهره این انقلاب است و اگر از دست رفت همهچیزتمام شده است. ایمان به شهود را که همه دارند. هیچ ارتشی نیست که نداشته باشد. شهود، ایمان نمیخواهد یک ادراک، کافی است. عالم غیب، عالمی که واقعیتر از عالم شهادت و بلکه بر خاستگاه آن است، جز با یک ادراک تام، بهضمیمه گرایش وجودی (ایمان) که از شکفتن یک غنچه نور در دل شروع میشود و تا سرحد فنای وجودی میتواند پیش رود، قابل مواجهه نیست.
بسیجی به مولای غیب و شهود که ایمان آورد، به غیب و شهود این عالم نیز ایمان آورده است. غیب جهان و غیب انسان، لطیفتر از آناند که راسیونالیستها و ناتورالیستها و همه آنها که یکچشمی به واقعیت انسان و جهان مینگرند، بتوانند آن را مشاهده کنند و بسیجی آن را دریافت.
ایمان به غیب، جهش در تاریکی و راهپیمایی در ابهام نیست، این تهمت را کسانی زدهاند که غیب برایشان غیب مانده است و محتملا تا آخر هم خواهد ماند، ولی مردانی که غیب را شهود کردهاند، بهخوبی میدانند که ایمان به غیب، ایمان به نور است، نوری که نیاز به هیچ تبیین فلسفی ندارد و سخاوتمندانه، همهچیز را در این عالم تبیین میکند. (وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ)
عرفان بسیجی، عرفان "حال کردن " نبود. عرفان اقدام، تکامل و عبادت بود.
خدایی که پیش چشم او بود، دمبهدم به او میآموخت که چه کند و برای چه کند، آن خدا گلوله را به برکت ذکر، قبول میکند، همان خدایی است که جرقه جهیده از سم اسب مجاهدان صدر را درست به دلیل همان ایمانی که سوارانش به غیب جهان و جهان غیب داشتند، مقدس دانست، در آن حد که بدان سوگند خورد. خدای متعال، سوگند خورد به جرقه! به سم اسب! به ...!
واضح است که عالم معنی دخالت میکند و به عالم ماده، معنی و روح و ارزش میبخشد؛ و واضح است که اگر معنویت و توجه به باطن هستی و ملکوت "عمل " نباشد، همهچیز با همهچیز، مساوی است، مساوی در فقدان ارزش و حرمت و واضح است که اگر خدای تعالی "سجده " را به بشر نیاموخته بود، بشر، بلاتکلیف میماند و "استعداد سجده " و بلکه "فطرت " سجدهاش را نثار هر کس و نا کسی میکرد و آن را آلوده به هزار کثافت به گور میبرد.
بسیجی، بلاتکلیف نماند زیرا دانست که باید سجده کند (عرفان) و چگونه سجده کند (فقه و شریعت) و این سجده را پیش از سجده بعدی، چقدر طول بدهد (رهبری و امامت).
در چشم بسیجی، نیزار و باتلاق و دشت و کوه و اساساً جهان، بیطرف و بینظر نیست. جهان، عالم طبیعت شاعر است، ادراک دارد، جهت گرفته است، به حضرت حق متعال ایمان دارد، گرویده است، مطیع و هدایت یافته است. تمام جهان، حزبالله است و تکوینا در مقام تفویض، مقام کرده است؛ میماند جامعه بشری که باید به دست بسیجی، به دست رحمت و برادری، به دست تبلیغ و عدالت، به دست قهر و مسلسل، حزباللهی شود.
بسیجی در هرکجای این عالم که باشد، احساس تنهایی و غربت نمیکند، هزار هزار فرشته با اوست، بهسوی هر صهیونیست یا آمریکایی و هر خیانتکاری که شلیک کند، تمام فرشتگان، برای او خشابگذاری میکنند، بسیجی تنها نیست و تنها نخواهد ماند.
مقدرات فردای بشر به دست بسیجی است؛ دست خدا از آستین بسیجی به درخواهد آمد و همین فرداست که او جهان بشری را برآشوبد و نظام کثیف حاکم بر بشریت را از هم بگسلد.