درس اخلاق - آیت الله جوادی آملی (حفظه الله)
7/1/1393
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین سیّما بقیّة الله فی العالمین بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّءُ الی الله!»
مقدم شما برادران و خواهران ایمانی را گرامی میداریم. در این سال نو که در آستانه شهادت صدیقه کبرا فاطمه زهرا(صلوات الله و سلامه علیها) است، امیدواریم برکات فراوانی نصیب ملت و مملکت اسلامی شود و همه از کوثر آن حضرت بهرهها ببریم!
راههای فراوانی در مسائل اخلاقی مطرح است که از آن راهها هم به علم میرسیم و هم به عمل صالح; ولی آنها که راهیِ این راه بودند، این راه را همچنان ادامه دادند و میدهند و راهنمای یکدیگرند، فرمودند که بهترین راه چه در بخش علم و چه در بخش عمل, معرفت نفس است. انسان اگر گوهر ذات خود را بشناسد، هم در علوم به بسیاری از معارف دسترسی پیدا میکند و هم در اخلاق. هم گفتند: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[1] که این مسئله توحید است ـ فعلاً مورد بحث نیست ـ و هم به ما فرمودند: «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیْهِ شَهَواتُهُ»؛[2] این بیان نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) است که فرمود اگر کسی ارزش خود را بداند، جریان شهوت و غضب برای او بیارزش خواهد بود. وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) که در حقیقت سخنگوی دین است در چند جمله و به عبارتهای گوناگون فرمود که شما به اندازه بهشت میارزید، اگر خود را به غیر بهشت فروختید مغبون هستید «إِنَّهُ لَیْسَ لِأَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ فَلاَ تَبِیعُوهَا إِلاَّ بِهَا»[3] هم برای بدنِ ما قیمتگذاری کردند و هم برای روح ما; بدن ما به اندازه بهشت جسمانی و روح ما به اندازه بهشت روحانی میارزد. هم بهشت جسمانی بها میخواهد, کالا میخواهد و هم بهشت روحانی. فرمود اگر شما این بدنتان را به کمتر از بهشت جسمانی فروختید مغبون شدید و همچنین اگر روحتان را به کمتر از بهشت روحانی فروختید مغبون شدید، «فَلاَ تَبِیعُوهَا إِلاَّ بِهَا». پس اگر کلّ دنیا را به کسی دهند و او را وادار کنند که مسیر دین را عوض کند او مغبون میشود، زیرا جانش به اندازه بهشت میارزد. بنابراین بیشترین و مهمترین و ضروریترین کار این است که ما از حقیقت خود غفلت نکنیم؛ اگر حقیقت ما برای ما روشن شد، چون یک موجود فقیریم و ذاتاً به خدا مرتبطیم، خدا را خواهیم شناخت؛ هر وقت خواست جان ما را بگیرد، ما غفلت و غیبت نداریم، راحتیم و اگر حقیقت جانمان را شناختیم، دیگر میشویم «امّاره بالخیر» نه «امّاره بالسوء». در درون ما گوهری است که ما را به خوبی دعوت و امر میکند، چطور کسانی که خود را نشناختند گرفتار «امّاره بالسوء» هستند؟ این نفس «امّاره بالسوء» که انسان را به بدی امر میکند چیست؟ این شأنی از شئونی نفس است، اگر کسی بتواند آن را تهذیب کند و رهبری را به دست عقل و فطرت بسپارد، این میشود «امّاره بالخیر», «امّاره بالحسن» و دیگر «امّاره بالسوء» نیست؛ آنگاه به آسانی انسان راه خیر را طی میکند. این بیان نورانی حضرت امیر برای آن است که ما امیرمان را عوض کنیم، این «امّاره بالسوء» را برداریم و «امّاره بالحسن» را جایش بگذاریم؛ البته «امّاره بالحسن» جای او محفوظ بود و اساس کار همان «امّاره بالحسن» بود. ذات اقدس الهی با این نظام ما را آفرید و فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾؛[4] این فطرت عقل ما را به خوبی دعوت میکند, ما را به نیکی دعوت میکند، لکن ما آمدیم این «امّاره بالحسن» را دفن کردیم ﴿قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها﴾[5] و آن «امّاره بالسوء» را به جای آن نشاندیم. کارهای اخلاقی, بحثهای اخلاقی و گفتگوهای اخلاقی برای آن است که ما صاحب اصلی را به جای خودش برگردانیم، غدیر را غدیر کنیم و دیگر سقیفه را به جای غدیر ننشانیم. فرمود این «امّاره بالحسن» است و اگر کسی راهی این راه شد، چون پیرو ائمه(علیهم السلام) است و گرچه هرگز به مقام آنها نمیرسد؛ ولی در بسیاری از کمالها شبیه آنهاست.
یک بیان نورانی از امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) است که خودش را معرفی میکند و مشابه آن بیان را هم درباره شاگرد خودش که مالک اشتر است دارد. وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) درباره خودش فرمود: «یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لا یَرْقَی إلَیَّ الطَّیْرُ»؛[6] فرمود من آن کوه بلندی هستم که کسی نمیتواند مرا فتح کند، چون مستحضرید هر کسی هم کوهپیما باشد و بخواهد قلّه را فتح کند، آن قلّههایی که به آسمان رفته است قابل فتح نیستند؛ پرندهها هم همینطور هستند. پرندهها اکثراً در سه هزار متر, چهار هزار متر, پنج هزار متر یا مثلاً قلّهای داشته باشیم که هزارها متر ارتفاع داشته باشد، پرنده هم نمیتواند در آنجا پَر بکشد؛ فرمود من آنقدر بلندم که هیچ پرندهای نمیتواند پَر بکشد و بالای من بنشیند، فکر هیچکسی هم پرواز کند و بخواهد به قلّه ولای من برسد مقدورش نیست «یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لا یَرْقَی إلَیَّ الطَّیْرُ فَسَدَلْتُ دُونَها ثَوْباً».
بسیاری از شماها در جایی زندگی میکنید که سلسله جبال زاگرس یا البرز یا کوههای دیگر هست، میبینید که در سال چندین مرتبه باران میآید و همه این کوهها باران را تحمل میکنند، به دامنشان میریزند و هیچکدام سیل نیست، گاهی اتفاق میافتد و در جایی سیلی راه میافتد، مگر هر کوهی سیل دارد؟! امّا قلّه دماوند و سلسله جبال البرز شیارهای فراوانی بین اینها و بین خود قلّه است، بعضی از قسمتهای کوه و دامنه قلّه دماوند مستقیماً با خود قلّه رابطه دارد؛ آنجا هر وقت یک باران تند بیاید سیل است، برای اینکه چند هزار متر را باید بشوید و بیاورد. مگر هر کوهی سیل دارد؟! مگر از هر عالِمی نهجالبلاغه که سیل علم است ریخته میشود؟! فرمود از من سیل علم ریخته میشود «یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ»، همین تعبیری که فرمود: «لا یَرْقَی إلَیَّ الطَّیْرُ»؛ هیچ پرندهای نمیتواند پَر بکشد و بالای من بیاید یا این قلّه مرا فتح کند که آن را درباره بعضی از اصحاب خودش هم فرمود، چون اینها جزء مقامات نازل علیبنابیطالب(سلام الله علیه) است؛ آن مقامات عالی که «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»[7] و مانند آن را فرمود, آن را که درباه دیگران نمیشود گفت؛ اما این مقدار ارتفاع و قلّه را درباره مالک و امثال مالک فرمود. مالک اگر کوه بود «فعل» بود و اگر جبل بود «سلب» بود «لاَ یَرْتَقِیهِ الْحَافِرُ وَ لاَ یُوفِی عَلَیْهِ الطَّائِرُ»؛ یعنی هیچکسی که اهل قلّهپیمایی است نمیتواند به قلّه فکری و دینی مالک برسد و هیچ پرندهای هم نمیتواند به اوج فکر مالک برسد اینها شاگردان او هستند، پس این مقامها برای دیگران هم ممکن است؛ یعنی انسان اگر پیرو این خاندان باشد، از علوم اینها استفاده کند و از اخلاق اینها استفاده کند، آنقدر علوم از اینها ریزش میکند که به منزله سیل است، فرمود: «لاَ یَرْتَقِیهِ الْحَافِرُ» کسی که پابرهنه است و بخواهد اوج مقام مالک را طی کند مقدورش نیست، هر کسی نمیتواند قلّه دماوند یا بزرگتر از قلّه دماوند را فتح کند «وَ لاَ یُوفِی عَلَیْهِ الطَّائِرُ». بنابراین آن بیانات نورانی که از ائمه(علیهم السلام) رسیده است چه در بخش معرفت نفس که برکت توحیدی دارد «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» و چه در بخش معرفت نفس که برکت اخلاقی دارد فرمود: «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیْهِ شَهَواتُهُ» اینگونه از مسائل را طی کند میتواند گوشهای از علوم آنها را داشته باشد و گوشهای از اعمال آنها را داشته باشد، چه اینکه وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) بخشی از مقامات عالی خود را برای بعضی از شاگردان خودش هم ثابت کرد که فرمود اگر کوه بود که خیلی استوار بود و هیچکسی نمیتوانست به اوج فکر مالک برسد و هیچ پرندهای نمیتواند به اوج معرفت مالک بار یابد، این راه رفتنی است.
غرض آن است که اگر برای ائمه(علیهم السلام) مقاماتی است، آن مقامات دو قسم است: یک قسم مخصوص خود آنهاست به عصمت اینها, به اعجاز اینها و به ولایت مطلقه اینها وابسته است که مقدور دیگران نیست، اما بسیاری از مقامات نازله اینها مقدور شاگردانشان هم هست؛ عدهای هم به این راه علاقهمند شدند و این راه را پیدا کردند و مورد امضای این ذوات قدسی شدند؛ یعنی وجود مبارک حضرت امیر امضا کرده است که فلان کس به این مقام رسیده است، الآن هم وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) میتواند امضا کند که فلان شخص در اثر علم صائب و عمل صالح به اینجا رسیده است. امیدواریم خدای سبحان این توفیق را نصیب همه حوزویان و دانشگاهیان و شما برادران و خواهران و عموم ملت مسلمان قرار دهد تا از کوثر فاطمی همه بهرههای فراوان ببریم.
من مجدداً مقدم شما را گرامی میدارم و این ایام را به پیشگاه ولیّ عصر(ارواحنا فداه) تعزیت عرض میکنیم و از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم امر فرج ولیّاش را تسریع بفرماید! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملکت ما را در سایه ولیّاش حفظ بفرماید! روح مطهر امام راحل و شهدا را با انبیای الهی محشور بفرماید! این طلبه شهید که در راه امر به معروف و نهی از منکر به شهادت رسیده است با شهدای کربلا محشور بشود! به خانوادههای معظّم ایشان خدای سبحان صبر جمیل عطا بفرماید! بیداری اسلامی خاورمیانه را ـ انشاءالله ـ خدا به مقصد نهایی برساند! روح مطهر امام راحل و شهدا را از همه ما خشنود بفرماید! خطر بیگانگان مخصوصاً استکبار و صهیونیسم را به خود آنها برگرداند! جوانان ما و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت قرار بده!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. عوالی اللئالی, ج4, ص102.
[2]. نهج البلاغه, حکمت499.
[3]. نهج البلاغه, حکمت456.
[4]. سوره شمس, آیات7 و8.
[5]. سوره شمس, آیه10.
[6]. نهج البلاغه, خطبه3.
[7]. نهج البلاغه, خطبه189.
7/1/1393
http://www.portal.esra.ir/Pages/Index.aspx?kind=2&lang=fa&id=NzQ2Mg%3d%3d-0D4b%2fm%2f1LfM%3d