درس بیع _ ربا جلسه1_آیت الله جوادی آملی
عنوان: درس بیع _ ربا جلسه1(92/12/20)
مدت زمان: | اندازه نسخه کم حجم: | دانلود | اندازه نسخه پر حجم: | دانلود |
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
مباحث مربوط به بیع را محقق(رضوان الله علیه) در شرایع بهطور کامل تبیین کرد و مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله علیه) موفق نشد که کتاب بیع را به پایان برساند. همانطوری که در نوبت قبل عرض شد بسیاری از مباحث مربوط به کتاب بیع در مکاسب نیامده است؛ بیع حیوان نیامده، بیع ثمار نیامده، انواع و اقسام بیوع؛ مانند بیع سَلَف - با همه شرایطی که دارد - نیامده، بیع ربا نیامده که اینها کمبود مکاسب است، اما کتاب شرایع در این قسمت جامع است. میگویند اگر کسی بخواهد درباره بیع بحث کند باید محور بحث او شرایع باشد، البته از مکاسب کاملاً باید بهرهبرداری کرد؛ ولی این یک کتاب ناقصی است، چون صرف و سلم از مباحث معروف بیع است که در مکاسب نیامده، اقسام بیع «مساومة» و «مرابحة» و «مواضعة» و «تولیة» که هرکدام حکم خاص خود را دارند در شرایع هست؛ ولی در بیع مرحوم شیخ نیامده و همچنین موارد دیگر. یکی از چیزهایی که محل ابتلاست و در مسئله اقتصاد مقاومتی سهم تعیین کننده دارد و جامعه اسلامی همیشه باید روی پای خود بایستد، همین مسئله رباست. شما ببینید در هیچ کتاب «فقه اللغة»ای نه کتاب «لغة»، در کتاب «فقه اللغة» که لغتها را اجتهادی معنا میکنند، آنها فقیر را به معنای ندار نمیگیرند، بلکه فقیر؛ یعنی کسی که ستون فقرات او شکسته است و نمیتواند بایستد؛ مسکین هم به معنای ندار نیست، مسکین به معنای زمینگیر است، آن کسی که ندارد، به او فاقد میگویند و ملتی که دست او خالی است، چون قدرت مقاومت ندارد، یک و زمینگیر است، دو؛ به او فقیر و مسکین میگویند و اگر در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» از مال یاد میکرد، فرمود: ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی﴾، این تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیّت است، ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیاماً﴾؛[1] این یک بیان شفافی است؛ یعنی شما اگر بخواهید مقاومت داشته باشید ـ قیام فیزیکی که منظور نیست ـ در برابر حوادث ایستادگی داشته باشید، مال خود را به دست سفها ندهید که ذیل این آیه حالا روایاتی هست که «شارب الخمر» و مانند آن سفیه هستند، مال را نباید به اینها داد و مانند آن. بنابراین مال، عامل قیام و مقاومت و ایستادگی یک ملت است؛ این مال اگر از دست ملت گرفته شود، ملت فقیر میشود؛ یعنی ستون فقراتش شکسته است، چطور میتواند مقاومت کند؟ این سرمایه الهی را که ذات اقدس الهی به او داد، فرمود این مال به منزله ستون فقرات شماست و این را حفظ کنید، من که به شما دادم! اموال را به شما دادم، منابع را به شما دادم، امکانات را به شما دادم، شما درست استفاده کنید. بنابراین طرح اقتصاد مقاومتی که برای همه ما یک وظیفه عمومی است، باید راه داشته باشیم که چگونه تولید شود و چگونه صرف شود.
مستحضرید که اینکه گفته شد: کاسب «حبیب الله»[2] است، این هم مراتبی دارد. این کسبه محترم ما که در بازار مشغول تجارت هستند، اینها مثل کابل برق، سیم برق و لامپ برق هستند که نور را به مردم میرسانند، درست است؛ اما آن سرمایهدار اصیل که سرمایه را در تولید صرف میکند، آن کارگر عزیزی که وارد کشاورزی و دامداری میشود کار میکند، اینها مثل کارخانه تولید برق هستند و اینها اصیل میباشند؛ ثواب اینها، درجات اینها، قُرب اینها و مقام اینها، «عند الله» خیلی بیش از کسی است که مثل کابل برق و لامپ برق باشد. بنابراین راه حلی را که دین به ما نشان داده، این است.
مطلب دیگر اینکه ما باور کردیم که ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا﴾؛[3] بانک ربوی، تجارت ربوی، درآمد ربوی را خدا به «محاق» میبرد؛ یک چند روزی ممکن است مثل بدر درخشان باشد، اما پایان آن «محاق» است. اگر ملتی بانک او با ربا بخواهد کار کند و ثروت جمعیتی آن با ربا بخواهد کار کند، پایان آن «محاق» است؛ این ماهی که به «محاق» رفته در برابر چه چیزی میتواند مقاومت کند؟ بنابراین مقاومت، یک اصل بسیار بسیار بابرکتی است و وظیفه همه ماست و راه حل هم دارد. پس مال ستون فقرات یک ملت است؛ این تشبیه نیست: ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیاماً﴾؛ ملت اگر بخواهد قیام داشته باشد، مقاوم باشد و مقاومت داشته باشد، باید مال خود را حفظ کند و به دست «سفیه» ندهد. کسی که نتواند از این منابع غنی و قوی نفت و گاز استفاده کند، ستون فقرات ملتی را تأمین کند، بیکار زیاد باشد، بیشغل زیاد باشد و بیهمسر زیاد باشد، این مشکلات جدی است. جامعهای جامعه عقلانی است که بفهمد چه چیزی عامل قیام است و چه چیزی ستون فقرات را میشکند.
مطلب دیگر اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «القیامة» که فرمود: ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ ٭ إِلَی رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ٭ وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ ٭ تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ﴾،[4] «فاقرة»؛ یعنی چه؟ «فاقرة»؛ یعنی حادثه، «فاقرة الظهر»؛ یعنی کمرشکن. آن حادثه کمرشکن را «فاقرة» میگویند و در قیامت افراد تبهکار، گرفتار آن کیفر تلخی هستند که «فاقرة الظهر» و کمرشکن است. نداشتن، «فاقرة» است و انسان میشود فقیر، این فقیر به معنای مفعول و فعیل است؛ آن تنگدستی و نداری «فاقر» و کمرشکن است و این فقیر «مفقور» و کمر شکسته است؛ چطور میتواند مقاومت کند؟ بنابراین مسئله، وظیفه فقه این است؛ البته بزرگان ما ـ حشر آنها با انبیا و اولیا ـ همه این تلاشها را کردهاند و چیزی را فروگذار نکردهاند؛ منتها ما باید خوب اینها را بخوانیم و عمل کنیم؛ الآن هم فرمایش مراجع و اساتید همین است. به ما گفتند بروید فقه یاد بگیرید و تفقه در دین پیدا کنید، گفتیم چشم؛ گفتیم برای چه؟ گفتند برای چند فایده؛ البته فواید فراوانی دارد، از آن فایدههای رسمی آن یکی در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» است که فرمود: ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾؛[5] ابلاغ و تبلیغ کنید که این خوب است، اما این گوشهای از وظایف حوزه است؛ مبلّغ بودن، کتاب نوشتن، سخنرانی کردن و موعظه کردن، همه وظایف فقها نیست، این یک گوشه از آن وظایف است؛ گوشه دیگر این است که طوری با مردم در تماس باشند که حجت الهی را به مردم ابلاغ کنند، نه اینکه بگویند ما چنین اعلامیه و بیانیهای دادیم و به وظیفه خود عمل کردیم؛ نه، اگر تبلیغی هست که هست گفتند، ﴿وَ قُلْ لَهُمْ فی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلیغاً﴾؛[6] یعنی حرفهای خود را تا جان مردم برسانید، حالا از آن به بعد قبول یا نکول به عهده خود مردم است؛ شما تا جان مردم برسانید و حجت را بر آنها تمام کنید، چرا؟ برای اینکه شما به جایی رسیدید که فرشتهها در روز قیامت به حرف شما استدلال میکنند؛ وقتی دوزخیان را که میخواهند وارد جهنم کنند کارهای خود را کردند، محکوم شدند و توبیخ شدند، اما یک سرزنش محدودی هم در طلیعه ورود جهنم هست و آن این است که فرشتگانی که مسئول جهنم هستند به این جهنمیها میگویند: ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾،[7] ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾؛ معنای این است که مگر پیامبر پیش شما نیامد؟ مگر امام(علیهم السلام) پیش شما نیامد؟ مگر امام و پیامبر با مردم چهره به چهره تبلیغ داشتند؟ آن وقتی که جمعیت کم بود، بسیاری افراد مانند این روستاییها که مشغول کارهای خود بودند، شاید در تمام طول سال یک بار حضرت را میدیدند؛ وجود مبارک حضرت ـ چه امام و چه پیامبر(علیهم السلام) ـ شاگردانی داشتند و شاگردان خود را اعزام میکردند. وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) به ابان فرمود: در مسجد بنشین و فتوا بده؛[8] در آنجا فرشتهها به این شخص میگویند مگر در فلان مسجد و در فلان حسینیه، امام جماعت شما به شما این حرف را نزد و آن واعظ و سخنران شما این حرف را نگفت؟ انسان به جایی میرسد که فرشتهها به حرف او احتجاج میکنند، ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾؛ یعنی همین. آنجا فرمود: ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ و به وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ﴾[9] و به ورثه آن حضرت هم میفرماید که «قوموا فانذروا»، بعد وقتی انذار کردند، تبلیغ کردند، حجت را بر آنها تمام کردند و به مردم رساندند، فرشتهها به این تبهکارها میگویند: مگر آن واعظ نگفت؟! مگر آن سخنران نگفت؟! مگر آن امام جمعه نگفت؟! مگر آن امام جماعت نگفت؟! اینچنین نیست که در زمان خود ائمه(علیهم السلام) با کمی جمعیت, ائمه(علیهم السلام) چهره به چهره و با تکتک اینها سخن بگویند، اینطور نبود. پس این «کفی بذلک فخرا»؛ آدم بیاید حوزه علمیه، جزء فقیهان شود که هم آیه سوره «توبه» شامل حال او شود، هم ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ﴾ شامل او شود و همطوری باشد که فرشتگان به حرف او استدلال کنند و بگویند مگر در فلان مسجد و در فلان وقت این عالم به شما نگفت؟! این «کفی بذلک فخرا». بخش دیگر هم همین است که مشکل مالی و اقتصادی حل شود، شود اقتصاد مقاومتی.
این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که در نهجالبلاغه هم آمده، در سایر منابع هم هست که حضرت فرمود: «مَنِ اتَّجَرَ بِغَیْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِی الرِّبَا»؛[10] فقه منابع فراوانی دارد. حضرت در این قسمت فرمود: اگر کسی تجارت کند و بازار تجاری، بانک تجاری، روابط اقتصادی او بدون فقه باشد، او میشود «مُرتطم»؛ «رُطام» آنجایی است که باران بیاید، خاکها گل شود، این گلها چسبنده شود و یک حمار بخواهد از اینجا بگذرد میگویند «ارتطم»؛[11] یعنی در گل مانده؛ در گل مانده همین است. فرمود: اگر جامعهای بدون فقه بخواهد تجارت کند در گودال ربا «مرتطم» میشود، در گل مینشیند: «مَنِ اتَّجَرَ بِغَیْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِی الرِّبَا»؛ این میشود فایده فقه.
بارها به عرضتان رسید آنچه که محل ابتلای عملی جامعه هست، محل ابتلای علمی فقهاست. اگر فقها یک سلسله مسائلی را مطرح کنند که کاربرد اجتماعی ندارد و در جامعه یک سلسله مسائل محل ابتلای عملی آنها باشد که در حوزهها مرتبط نباشد، این ارتباط حوزه از جامعه منقطع است. حوزه باید به محل ابتلای خود توجه کند؛ محل ابتلای حوزه، مسائل علمی است و چیزی محل ابتلای علمی حوزه است که محل ابتلای عملی جامعه باشد. کم برکت در فقه نیست؛ ولی حضرت به گودال ربا اشاره کرده؛ لذا تازیانه دستش بود و در بازار کوفه فرمود: «الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ»،[12] چرا؟ برای اینکه در گِل نمانند. این ورشکستههای فراوان، خوابیدن تولید کارخانههای بسیار برای همین است، «ارتطام» است؛ «ارتطام» که دیگر حقیقت شرعیه ندارد، در گِل مانده! میگویند حمار در گل مانده، این کشتی در گل مانده، این است که دیگر لازم نیست آیه برای ما معنا کند. حضرت فرمود: ربا یک «رُطمه»، «رُطام» و گودالی است که اهل آن منطقه در این گِل میمانند.
مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله علیه) بعد از اینکه فرمود: ربا «کتابا»ً و «سنةً» حرام است،[13] بلکه جزء ضروریات دین است، این تعبیر را دارند که فرمود: اگر کسی ـ معاذ الله ـ ربا را حلال بداند، «مستحل» باشد و این کار را حلال بداند، او احتمالاً داخل در انکار ضروری دین است و حکم خاص خود را دارد و آن روایتی که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) رسیده است که من اگر دستم به رباخوار برسد «لَأَضْرِبَنَّ عُنُقَهُ»،[14] همان تازیانه دست حضرت امیر به شمشیر دست امام صادق(سلام الله علیه) تبدیل میشود که فرمود: «لَأَضْرِبَنَّ عُنُقَهُ». یک اختلاف نظری است که معنای این حدیث شریف چیست؟ مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله علیه) دارد که ظاهراً ناظر به این است که اگر کسی ربا را حلال بداند، نه ربا بخورد؛ ربا را حلال بداند، چون منکر ضروری دین است، ممکن است او مستحق آن بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) باشد. مرحوم آیت الله خوانساری(رضوان الله تعالی علیه) ( که کتاب شریف ایشان جامع المدارک کتاب علمی خوبی است که متأسفانه درست چاپ نشده و حوزه هم از آن خوب بهرهبرداری نمیکند. اگر بزرگواری پیدا شود و این کتاب هفت جلدی را منقح چاپ کند؛ نظیر کتابهایی که برای مرحوم آقای نائینی بود و برای مرحوم آقا سید محمد کاظم بود که با فهرست چاپ کند، با ذکر منابع چاپ کند، خیلی قابل استفاده است؛ این کتاب شرح مختصرالنافع کتاب شرایع هست و مثل ریاض است. مقام علمی آن سید بزرگوار که محرز «عند الکل» است؛ قداست، تقوا و خدمت او هم در حوزه علمیه قم که «بیّن الرشد» است؛ اگر ما این مفاخر را قدردانی نکنیم چه خواهد شد؟! این کتاب کمتر مورد استفاده است؛ ولی خوب چاپ نشده است. اگر خیّرینی پیدا شوند یا مسئولانی پیدا شوند این را منقح چاپ کنند و در اختیار فقهای حوزه قرار دهند خوب است) یک فرمایشی دارند و میفرمایند: این شاید ناظر به آن باشد که حد ربا این است، نه اینکه به انکار ضروری برمیگردد؛[15] این تفتن خیلی خوبی است، میفرمایند که انکار ضروری «بما هو» انکار ضروری، سبب قتل نیست؛ مثلاً کسی ـ معاذ الله ـ منکر نماز شود، منکر روزه شود، چون منکر فرعی از فروعات دین است، کفرآور نیست، مگر به این شرط که همه همین حرف را میزنند که این شخص بداند که انکار ضروری به انکار وحی و نبوت برمیگردد، ـ معاذ الله ـ به تکذیب نبی و رسول(علیهم السلام) برمیگردد، اگر کسی بداند که انکار ضروری؛ یعنی تکذیب نبی و رسول(علیهم السلام) است، یک و تکذیب نبی و رسول از آن جهت که نبوت و رسالت اصول دین است که ریشه را به هم میزند، این دو، بله چنین شخصی مرتد و «مهدور الدم» است. اما خودِ انکار ضروری «بما هو» انکار ضروری، بدون اینکه شخص ملتفت باشد،، یک و ملتزم باشد، دو؛ بدون این دو عنصر قتلآور نیست؛ لذا مرحوم آقای خوانساری(رضوان الله علیه) میفرمایند که شاید اینکه وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود: من اگر دستم به رباخوار برسد «لَأَضْرِبَنَّ عُنُقَهُ»، این حد رباست، نه از باب ارتداد.
از نظر تحلیل فقهی؛ یعنی «آیةً» و «روایةً»، مسئله ربا باعث میشود که اقتصاد «محق» میشود در «محاق» میرود؛ این ماه در شب چهارده خیلی شفاف و روشن است، 28 و 29 که شد یک هلال باریکی است آخر ماه تا میخواهد در بیاید، شمس بساط آن را جمع میکند که دیگر میگویند ماه به «محاق» افتاده است. آن بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که فرمود: «إِنَّ السُّنَّةَ إِذَا قِیسَتْ مُحِقَ الدِّینُ»؛[16] یعنی دین «محق» میشود. اقتصاد، با ربا «محق» میشود و رشد ندارد. چطور میشود شما رشد داشته باشید و ستون فقرات را شما بخواهید «محق» کنید؟! میشود فقیر. پس مقاومت در وقتی است که ما از این برکات طیّب و طاهر الهی حداکثر بهره را ببریم؛ لذا به شدت دین از مسئله ربا منزجر است و تحریم کرده است؛ حالا تحریم کرده، چطور تحریم کرده است؟ گفتند ربا دو قسم است: یا ربای در معامله است یا ربای در قرض. اینکه در متن شرایع آمده که ربا یا در بیع است یا در قرض،[17] این براساس تحقیقاتی که ـ انشاءالله ـ بعداً به عمل میآید، معلوم میشود که این بیع در قبال معاملات نیست. ربا در خیلی از معاملات ممکن است راه داشته باشد؛ در «مضاربه»، «مساقات»، «مغارسه» و «مضارعه»، ممکن است ربا باشد و ربا حرام است که اختصاصی به بیع ندارد؛ در معاملات ربا حرام است، در قرض هم ربا حرام است و اگر قرض هم جزء عنوان عام معامله قرار بگیرد، ربا در معامله حرام است و شعب فرعی آن فراوان است که در صلح همینطور است، در اجاره همینطور است. اگر ترسیم شود مسئله ربا، اینطور نیست که اختصاصی به بیع داشته باشد و حصرآن هم حصر استقرایی است نه حصر عقلی که ما همین دو قسم داریم ما که بیش از دو قسم نیافتیم، چون به دست ما نیست و به دست عقل هم نیست و از اسرار عالم هم ما بیخبریم که چرا این کار را کرده، چرا آن کار را نکرده و راه هم دارد که انسان نجات پیدا کند، پس حرمت ربا امر قطعی است.
حالا تلاش و کوشش این بزرگان؛ یعنی مرحوم صاحب جواهر «وفاقاً لعدة من الفقهاء»(رضوان الله علیهم) این است که به ما بگویند: ربا، یک سم مهلک است، این ربا نظیر یک لکه خون نیست که اگر در یک گوشه پارچه رفته شما همان قسمت پارچه را بگیری و قطع کنی،بقیه پاک است؛ اینطور نیست، بلکه یک سم مهلکی است که همه جا میرود.
برای روشن کردن اینکه ربا حرام است و حرمت کل معامله را میگیرد و کل معامله را به هم میزند و «محق» میکند، نه تنها حرام است بلکه فاسد میکند، میفرماید: ما حرام چند قسم داریم: یک حرام, حرمت بیع «وقت النداء»ست مثل ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِکْرِ اللّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ﴾؛[18] این بیع، حرام است؛ یعنی صرف وقت برای خرید و فروش و نرفتن به نماز جمعه حرام است و شما این وقت را برای این کار صرف نکنید؛ حالا اگر کسی معصیت کرد و موقع نماز جمعه خرید و فروش کرد، این خرید و فروش باطل نیست؛ آن وقت صرف کردن برای خرید و فروش حرام است، پس این حرمتی است بر روکش بیع که درون بیع نرفته و بیع را حرام نکرده است.
یک وقت است بیعی است که حرمت آن برای عوض و معوّض است که خود بیع را تحریم نکرده، حالا کسی خوکی یا کلبی را که «معلَّم» و «حائط» نباشد ـ عین نجس است ـ این را فروخته به آقایی، گفته «بعت» و او هم گفت «اشتریت»؛ عوض و معوّض رد و بدل نشد، پولی نگرفت؛ اگرخود این عوض را بخواهد جابهجا کند و آن پول را بگیرد، آن پول حرام است، اما خود این کار لغو است و اینطور نیست خود این کار مثل کذب باشد، مثل غیبت باشد و حرام باشد؛ این کار حرام نیست، یک کار لغوی است. اگر سگی را تحویل داد و پولی گرفت دیگر تصرف در آن پول حرام است؛ بله، اما خود بیع حرام نیست، عوض و معوّض مشکل دارد؛ ربا از این قبیل هم نیست. ربا، بیع، عوض و معوّض همه را به هلاکت میرساند ﴿یَمْحَقُ﴾؛ یعنی اگر کسی قرار گذاشت که بیع ربوی داشته باشد، در بیع ربوی هم گفتند که اگر کالا مکیل و موزون بود، نه معدود و ممسوح حالا که الآن تخم مرغ و اینها وزنی شد، آن زمان یا آن زمینی که تخم مرغ عددی است، گردو عددی است وزنی نیست، اگر کسی ده تا تخم مرغ مرغوب بدهد و دوازده تا تخم مرغ غیر مرغوب بگیرد این میشود ربا، برای اینکه وزن است و اگر عددی باشد ربا نیست؛ گردو هم همینطور. شرط آن در بیع این است که آن مبیع مکیل و موزون باشد، یک و همجنس باشد، دو؛ یعنی گندم به گندم، جو به جو، برنج به برنج، طلا به طلا، نقره به نقره; در بعضی از موارد دو شیء یک جنس هستند؛ مثل بقر و جاموس میگویند جنس واحد هستند، جو و گندم را گفتند جنس واحد هستند، اما برنج و جو جنس واحد نیست. اگر جنس، جنس واحد باشد و یکی بیش از دیگری باشد، این رباست؛ حرمت آن به چیست؟ همین که این قرارداد را کردند، این کار معصیت است و تصرف در کل واحد از عوض و معوض هم حرام و معصیت است. این کل، «البیع، المثمن، الثمن» همه را به هلاکت میرساند، این سم مهلک است، این هم «یمحق» است، خود ربا «یمحق»؛ نه ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا﴾ آن یک مطلب دیگر است، خودِ ربا، بیع را «محق» میکند.
لطیفهای که مرحوم امین الاسلام «وفاقاً لبعض الفقهاء» دارد این است که ظاهر آیه ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا﴾[19] این است که «أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ الذی لا رباء فیه و حرم البیع الذی فیه الربا»؛[20] حالا که این شد، نمیشود گفت که ﴿حَرَّمَ الرِّبا﴾؛ نظیر تحریم بیع «وقت النداء» است، از آن قبیل نیست،یک و نظیر تحریم بیع «کلب» به یک چیز دیگر نیست که عوض و معوّض مشکل داشته باشد، این دو؛ بلکه خودِ جوهره بیع، «بما له من العوض المعوّض»، این مجموعه با این سم مهلک ربا آلوده شد؛ لذا هم خودِ بیع، حرام است؛ مثل غیبت کردن و دروغ گفتن که انشایی است؛ اگر اعطا و اخذ باشد و تعاطی متقابل باشد، این فعل حرام است، «بعت و اشتریت» گفتن باشد این فعل حرام است، گرفتن عوض و معوّض هم حرام است، این مجموعه حرام است و خود این عقد حرام است؛ مثل عقد نکاح برای مُحرِم; مُحرِم اگر برای دیگری هم بخواهد عقد نکاح را اجرا کند معصیت کرده، خود این عقد؛ یعنی «انکحت» گفتن و «قبلت» گفتن، معصیت است و چون این است حرمت ربا مثل سم است که کل این محدوده را مسموم میکند، نه اینکه آن مقداری که رباست؛ یعنی زائد است آن مقدار حرام باشد؛ مثلاً اگر کسی ده کیلو گندم داد, دوازده کیلو گرفت، آن دو کیلو حرام باشد و معامله نسبت به دو کیلو فاسد باشد؛ اینطور نیست، بلکه کل این معامله حرام و فاسد میشود، نه اینکه آن ربا؛ یعنی زائد آن حرام است، چون مستحضرید اصل ربا «ربوه»؛ یعنی برجسته است؛ در تعبیر قرآن کریم مثالی میزند که ﴿کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ﴾،[21] اگر یک زمین, گودال باشد که آفتاب نمیگیرد این رشدی ندارد، اما یک زمین برجستهای باشد که مانعی ندارد و آفتاب است، باران که بیاید مستقیماً اول نصیب آن میشود، آفتاب که میتابد اول نصیب آن میشود. اگر شما در چنین جای بلندی که برجسته است و اولین نور را آن میگیرد، اولین باران را آن میگیرد، چند تا درخت بکارید آنها رشد میکنند فرمود: ﴿کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ﴾؛ «ربوه»؛ یعنی جای برجسته، ربا هم؛ یعنی آن برجستگی؛ یعنی آن زائد و زیاده. برخیها شاید خیال میکردند که حرمت برای آن مقدار زائد است، فرمود نه، اینطور نیست که آن مقدار زائد حرام باشد و معامله نسبت به آن مقدار زائد، باطل باشد؛ نظیر اینکه شما گوسفندی را با یک گرگ یا با یک خنزیر ضمیمه کنید و بخواهید بفروشید، در آنجا این معامله نسبت به گوسفند صحیح است، اما نسبت به آن خنزیر باطل است و آن سرایت نمیکند، ربا از این قبیل نیست؛ خطر ربا این است که کل مجموعه را مسموم میکند، پس اگر کسی یک گوسفند را با شات حرام گوشتی، با یک خنزیر ضمیمه کرد و خواست بفروشد، معامله نسبت به آن گوسفند درست است، اما نسبت به آن خنزیر باطل است و خریدار هم خیار تبعض صفقه دارد و مشکلی هم پیش نمیآید.
پرسش: ظهور آیه این است که آن مقدار زاید ربا بود.
پاسخ: نه، آیه در مقابل تقابلی که مرحوم امین الاسلام و دیگران اشاره کردند همین است: «البیع»، «الربا», ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ﴾؛ یعنی چه؟ یعنی این عنوان، این مجموعه، این پیمان و ﴿حَرَّمَ الرِّبا﴾؛ یعنی آن پیمان؛ «أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ الذی لا رباء فیه و حرم البیع الذی فیه الربا»؛ یعنی «البیع الذی له فیه الربا»؛ این تقابل نشان میدهد که بیع در مقابل رباست؛ یعنی بیع که ربا در آن نیست، در مقابل بیعی که ربا در آن هست؛ این بیعی که ربا در آن نیست «أَحَلَّ» و بیعی که ربا در آن هست «حَرَّمَ».
پرسش: آیه میخواهد اشاره کند که بیعی که در آن ربا بوده اصل آن درست است، اما ربای آن درست نیست.
پاسخ: این را دیگر ما داریم اضافه میکنیم، ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ﴾؛ یعنی «البیع»، ﴿حَرَّمَ الرِّبا﴾؛ یعنی ربایی که در قبال «البیع» هست. آن ربایی که در قبال «البیع» است به تعبیر مرحوم صاحب جواهر, عقود تابع قصود است؛ این شخص آمده ده کیلو را در قبال دوازده کیلو دارد میفروشد، این ده کیلو را که در مقابل دوازده کیلو میفروشد، این یک قصد است و یک مقصود، اینطور نیست که بگوید این ده کیلو در قبال آن ده کیلوست و آن دو کیلو را اضافه میفروشیم، اینطور نیست؛ ده کیلو در مقابل دوازده کیلوست، این یک بیع است.
پرسش: در بیع ربوی اگر زائد را برگردانند، باز هم آن بیع باطل است؟
پاسخ: بله، آن معامله واقع شرعاً نشده ، یک معامله جدیدی را میخواهند انجام دهند؛ معامله جدید میشود، چون معامله واقع نشده هم حرمت تکلیفی دارد و هم حرمت وضعی. حرمت وضعی؛ یعنی معامله واقع نشده است و باطل است.
مسئله ربا همانطور که خود خدای سبحان ربا را «محق» میکند، آنقدر این سم مهلک، اثر سوء دارد که مستحضرید در بعضی از موارد بیع که فقها فتوا به صحت دادند، نسبت به مسئله ربا فتوا به بطلان میدهند. بیان ذلک این است که اگر کسی در معاملهای شرط فاسد کرده به شرطی که فلان کار را انجام بدهد؛ مثلاً این فرش را فروخته به شرطی که فلان انگور را هم برای او خمر کند، این شرط فاسد است و شرط فاسد هم برابر آن استثنایی که در قاعده «المؤمنون» آمده که فرمود: «الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ»،[22] الا شرطی که «حلل حرام الله و حرم حلال الله»، شرط فاسد باطل است، درست است. برخیها میگویند که این شرط فاسد، مفسد عقد است و بعضی میگویند نیست. آنها که میگویند شرط فاسد، مفسد عقد نیست میگویند این دو تا انشاست و دو تا معامله است، این در ضمن آن است آن را چرا فاسد کند؟ خود شرط فاسد است. اما همان بزرگانی که میگفتند شرط فاسد مفسد نیست؛ یعنی اگر کسی فرشی را بفروشد در ضمن شرط کند به شرطی که فلان انگور را خمر درست کنید، این شرط باطل است و معامله را فاسد نمیکند، همانها گفتند که اگر شرط ربا شود، این معامله فاسد است. ادّله حرمت ربا، نصوصی که تحریم کرده، از آن برمیآید که هر جا ربا رخنه کرد، این سمی است که آن محدوده را کاملاً آلوده میکند؛ این بیان لطیف مرحوم صاحب جواهر است. بنابراین اینکه در فتوای فقهای ما هم هست که اگر شرط ربا هم باشد؛ ولی معامله باطل میشود که مثلاً جنسی را به جنسی بفروشد به شرطی که یکی دو روز برای او کار کند؛ بگوید این ده من گندم را به ده من گندم میفروشم به شرطی که شما این دیوار را هم بنایی کنی، این رباست و میگویند کل معامله به هم میخورد. اینکه فقها ولو ممکن است در مسئله شرط نگویند هر شرط فاسدی مفسد عقد است؛ ولی اینجا فتوا به بطلان دادند; معلوم میشود که این ربا وارد این حوزه که شد، این سم، اوضاع را به هم میزند؛ این خطر رباست.
بنابراین هم وظیفه ما این است درباره اقتصاد مقاومتی آنچه که فکر ماست راهنمایی کنیم، هم فقه ما میگوید که «مَنِ اتَّجَرَ بِغَیْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِی الرِّبَا»؛ رسالت فقیهان را این حدیث نورانی حضرت امیر مشخص کرده است. آن وقت میشود اقتصاد مقاومتی را گفت و روشن کرد، این کشور هم به لطف الهی کشور اهل بیت است و قبول میکنند.
«والحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره نساء, آیه 5.
[2]. ر.ک: الکافی(ط ـ اسلامی)، ج 5، ص 113؛ «عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ(علیه السلام) قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُ الْمُحْتَرِفَ الْأَمِینَ وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَى إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یُحِبُّ الْمُؤْمِنَ الْمُحْتَرِفَ».
[3]. سوره بقره, آیه 276.
[4]. سوره قیامت, آیات 22 ـ 25.
[5]. سوره توبه, آیه 122.
[6]. سوره نساء, آیه 63.
[7]. سوره ملک, آیه 8.
[8]. سفینه البحار، ج 1، ص 31.
[9]. سوره مدثر, آیه 2.
[10]. نهج البلاغه, حکمت 447.
[11]. الفائق فی غریب الحدیث، ج 2، ص 42.
[12]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج5، ص150.
[13]. جواهر الکلام, ج 23, ص 332.
[14]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج 5، ص 147.
[15]. جامع المدارک فی شرح مختصر النافع، ج 3، ص 235.
[16]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص57.
[17]. شرایع الاسلام، ج 2، ص 37.
[18]. سوره جمعه, آیه 9.
[19]. سوره بقره, آیه 275.
[20]. مجمع البیان، ج 2، ص 670.
[21]. سوره بقره, آیه 265.
[22]. تهذیب الاحکام، ج 7، ص 371.
منبع : بنیاد اسرا