درس اخلاق - آیت الله جوادی آملی (حفظه الله)
14/1/1393
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین سیّما بقیّة الله فی العالمین بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّءُ الی الله!»
أعظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا بالسیدة نساء العالمین فاطمة الزهراء(صلوات الله و سلامه علیها و علی بعلها و بنیها و امّها و أبیها).
این سوگ و ماتم را به پیشگاه وجود مبارک ولیّ عصر تعزیت عرض میکنیم و امیدواریم که همه شما عزاداران، برادران و خواهران امّت اسلامی مشمول ادعیه زاکیّه ولیّ عصر(ارواحنا فداه) باشید!
این ایا م از آن جهت که متعلق به ذات مقدسه فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است مناسب است که از کلمات نورانی آن حضرت سخن به میان آوریم. وجود مبارک فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بیتش بیت توحید و تعلیم و تزکیه بود؛ یعنی همان کاری که ذات اقدس الهی وظیفه انبیا(علیهم السلام)، مخصوصاً وجود مبارک حضرت قرار داد ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾،[1] وجود مبارک زهرا(سلام الله علیها) در عین خانهداری, ذکری که بر زبان مطهّرش جاری بود توحید بود و فرزندش وجود مبارک امام حسن(علیه السلام) همین که به حرف آمد و به جایی رسید که کلماتی بفهمد، وجود مبارک صدیقه کبرا به او معالم توحید تعلیم داد؛ «طُوبَی لِمَنْ هُدِیَ لِلْإِسْلَامِ»[2] این حرفهای عادی حضرت در خانه است که مشغول انجام کار بود، نه اینکه در جمع زنان؛ آن جمع زنان و خطبهها حساب دیگری بود. «طُوبَی لِمَنْ هُدِیَ لِلْإِسْلَامِ وَ کَانَ عَیْشُهُ کَفَافاً وَ قَنِعَ بِه»؛ خوشا به حال کسی که به اسلام هدایت شده است. این «طوبی» یک درخت طیّب و طاهری است که دو حدیث درباره همین درخت از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد شده است؛ در محفلی وجود مبارک حضرت فرمود: «طوبی» شجرهای است در بهشت که ریشه آن در خانه من است، در مجلس و محفلی دیگر فرمود «طوبی» شجرهای است که ریشه آن در خانه علیبنابیطالب(سلام الله علیه) است؛ یکی از اصحاب به حضرت عرض کرد ما قبلاً از شما شنیدیم که فرمودید «شجره طوبی» ریشهاش در خانه من است و الآن میفرمایید که در خانه علیبنابیطالب است، فرمود هر دو حق است و هر دو را گفتم، چون «دَارِی وَ دَارَ عَلِیٍّ وَاحِدَة»؛[3] خانه من و خانه علی در قیامت یکی است. اگر او نفس وجود مبارک پیغمبر شد، خانه ایشان هم یکی میشود؛ البته نه وحدت زمانی یا زمینی, وحدتی که مناسب با آن عالم باشد، فرمود: «دَارِی وَ دَارَ عَلِیٍّ وَاحِدَة». این «طوبی» برای کسی است که «هُدِیَ إِلَی الإِسْلامِ وَ کَانَ عَیْشُهُ کَفَافًا وَ قَنَعَ بِهِ»؛ او به یک روزی حلال بسنده کرده است و به چیزی که باید بگذارد و برود دل نمیبندد، چون یک بار سنگینی است؛ چیزی را که انسان دل ببندد و آن انسان را رها نکند و نه تنها رها نکند، بیاید باری هم بر روی دوش او شود، آدم عاقل این کار را نمیکند.
اصرار صدیقه کبرا(سلام الله علیها) این بود که قرآنی زندگی کند. هنگامی که حسنبنعلی(علیه السلام) به حرف آمد و میتوانست چیزی یاد بگیرد، این کلمات نورانی را به امام حسن(سلام الله علیهما) آموخت. فرمود بگو: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یَنْسَی مَنْ ذَکَرَهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یُخَیِّبُ مَنْ دَعَاه»[4] خدا هم که بنده صالح و صابر خود را فراموش نمیکند و هیچ بندهای که با او رابطه داشته باشد امیدش قطع نمیشود و ناامید نمیشود چون به جایی مرتبط است که فیضش ابدی است. این توحیدی زندگی کردن و موحّدانه به سر بردن ریشهٴ قرآنی دارد؛ میبینید اصرار قرآن کریم این است که بر فرض اگر کسی بخواهد آلوده شود این آلودگیاش به جان او راه پیدا نکند، چون اگر ـ خدای ناکرده ـ این آلودگی به درون جان آمد، درمانش بسیار سخت است. تعبیر قرآن این است که «وَلِیجَه»[5] نگیرید, تعبیر قرآن این است که «بِطَانَه»[6] نگیرید. «بِطَانَه»؛ یعنی کسی که وارد درون زندگی آدم میشود، این اختصاصی به مسائل فردی ندارد؛ جمعی، سیاسی و اجتماعی هم همین طور است. بیگانه را به اسرار کشورتان راه ندهید، بیگانه را به درون خانهتان راه ندهید، بیگانه را به درون جانتان راه ندهید؛ زر و زور, بیگانه است؛ دنیا بیگانه است و فرق نمیکند. یک وقت مسائل سیاسی است که میشود استکبار و صهیونیسم, یک وقت مسائل اخلاقی است که میشود زن و فرزند، فرق نمیکند. فرمود «وَلِیجَه»؛ یعنی چیزی که به درون نفوذ میکند و آسیب میرساند، ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ﴾[7] همین است؛ فرمود: «لا تتخذوا من دونه ولیجة» و «لا تتخذوا من دونه بطانة»؛ «بِطَانَه» آن آستر را میگویند.
در نصاب الصبیان خواندید «الظهاره ابره دان و البطانه آستر» این لباس آن قسمت بیرونی آن را میگویند «ابره» و آنکه به بدن وصل است را میگویند «بِطَانَه». فرمود آستریِ زندگی خود را بیگانه قرار ندهید، حالا «ابره» هر چه شد, شد; بیگانه اگر «بِطَانَه» و آستر شود و به درون زندگی شما راه پیدا کند، مشکل پیدا میکنید؛ ولو زن و بچهتان باشد. «من دون الله» هیچکس را آستر زندگی و «بِطَانَه» خود قرار ندهید، اگر مسائل سیاسی باشد و نظامی باشد, بیگانه را به اسرار کشورتان آگاهی ندهید؛ مسائل اخلاقی باشد زن و بچه را به درون خودتان راه ندهید؛ این درون را بگذارید برای درونآفرین. محبّت با «وَلِیجَه» بیارتباط نیست، محبّت با «بِطَانَه» بیارتباط نیست؛ لذا آیاتی که طایفه اُولیٰ و طایفه ثانیه را مشخص کرد، طایفه ثالثه را در مدار محور محبّت تعیین میکند؛ فرمود غیر خدا را دوستتان قرار ندهید. ما با بسیاری زندگی میکنیم؛ مثلاً جنس میفروشیم و جنس میخریم، مگر به همه علاقهمندیم؟! زندگی کردن و رابطه داشتن یک چیز است، دوست داشتن چیز دیگری است. ما با هزارها نفر گفتگو داریم, سخنرانی داریم و خرید و فروش داریم؛ اما ر از دوستی نیست، یک رابطه عادی است. فرمود اگر کسی بخواهد درون دلتان راه پیدا کند ﴿إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی﴾[8] راه دیگری است. محبّت با این طایفه سوم از آیات؛ یعنی با «وَلِیجَه» و «بِطَانَه» هماهنگ است. اینها را وجود مبارک صدیقه کبرا(سلام الله علیها) در درون خانه به حسنبنعلی(علیه السلام) یاد میداد؛ حالا آن مقاماتی که در آیه «تطهیر»[9] هست آن مقاماتی که در آیه «مباهله»[10] هست جای خود دارد. خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد علامه طباطبایی را یک بیان بسیار لطیفی در آیه «مباهله» دارد که فرمود اینها تنها همراهان پیغمبر نبودند؛ یک وقت آدم وقتی میخواهد نماز «استسقاء» بخواند که بچهها را هم میبرد, حیوانات را هم میبرد, بین گوسفند و برّهاش جدایی میاندازد که این نالهها اثر کند و باران بیاید، این جزء مستحبات است و حق هم هست؛ این یکطور است، یک وقت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دختر و بچه خود را برد، بعد در مباهله شرکت میکنند که دو حرف عظیم بزنند، این استنباط سیدناالاستاد است؛ فرمود در مباهله اینها همراهان پیغمبر نبودند که عاطفهبرانگیز باشد؛ همانند کاری که انسان در نماز «استسقاء» میکند، برای اینکه آیهای که ذات اقدس الهی درباره مباهله نازل کرد این است که ﴿ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ﴾،[11] نه یعنی ما به خدا میگوییم خدایا تو لعنت بفرست، ما این کار را میکنیم و ما لعنت خدا را بر کاذبین قرار میدهیم، پس جعل به دست ماست. چه کسی چنین قدرتی دارد؟ یک وقت است ما میگوییم خدایا عذابت را بر کافرین, کاذبین و مانند آن نازل کن که این دعاست، اما یک وقت خودِ ما عذاب الهی را بر دیگران تحمیل میکنیم؛ این آیه این را میخواهد بگوید، ما این کار را میکنیم ﴿ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ﴾ نه «ندعوا الله سبحانه و تعالی أن یجعل عذابه علی کذا» ﴿فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ﴾ این یک نکته, دوم این است که کاذب به چه کسی میگویند؟ به تماشاچی که کاذب نمیگویند. تماشاچی نه صادق است و نه کاذب; مقصد صدق و کذب اِخبار است، اگر کسی گزارشگر باشد و خبر دهد او صادق است یا کاذب، اما کسی که گوشه نشسته یا همراه گزارشگر است او نه صادق است و نه کاذب، چون صدق و کذب مقصدش خبر و گزارش است. اگر فاطمه زهرا(سلام الله علیها) سهمی در گزارش نداشت و حسنین هم همچنین؛ این نه صادق بود و نه کاذب، پس معلوم میشود حرف و گزارشی دارد؛ نه اینکه گزارش را از طرف پدرش نقل میکند، همه از طرف «الله» دارند میگویند; منتها یکی باواسطه و یکی بلاواسطه. یک وقت است که آدم مستمع است، این مستمع نه صادق است و نه کاذب, چه خبر دروغ بشنود و چه خبر راست بشنود او مستمعِ صدق و کذب است، نه صادق و کاذب باشد؛ اما کسی که خودش گزارش دارد و خبر میدهد، بالأخره خبر یا مطابق است یا مطابق نیست ﴿ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ﴾؛ یا ما کاذبیم یا شما, ما از طرف خدا خبر میدهیم، این مقام است; حالا آن مقامات ذات مقدس صدیقه کبرا سر جایش محفوظ است؛ ولی زندگی او زندگی قرآنی بود. یک وقت است «سبحان الله» «سبحان الله» میگوید و ذکر میگوید تا ثواب ببرد، این یک عبادت است؛ اما یک وقت است در همین زندگی روزانهاش آیه را تفسیر میکند، حدیث را تفسیر میکند و فرزندش را با توحید آشنا میکند. بنابراین اگر به ما گفتند اُسوه شما این ذوات قدسی است؛ یعنی موحّدانه انسان زندگی کند و مواظب باشد که درون او سهم خود اوست تا بتواند این سهم را به صاحبسهم دهد؛ به تعبیر دیگران که گفتند او ضمیر زبانبستهها را میداند، انسان همین را به او تقدیم میکند. اگر ـ خدای ناکرده ـ اینجا جای «وَلِیجَه» باشد, اینجا جای «بِطَانَه» باشد, اینجا جای محبّت بیگانه باشد، دیگر انسان آلوده را که نمیتواند تقدیم به «الله» کند. همین سه طایفه آیات قرآنی را وجود مبارک صدیقه کبرا(سلام الله علیها) در زندگیاش اِعمال میکرد.
حالا چون روز عزا و مصیبت است یک مقدار از بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) را که در هنگام مراسم دفن آن حضرت بیان کردند بخوانیم. کتاب شریف نهجالبلاغه قبلاً «نهج البلاغة» بود و متأسفانه صبغه حدیثی نداشت. روزگار نهجالبلاغه به جایی رسید که این شده جزء مراسیل؛ اما به برکت کاری که علمای شیعه کردند ـ مخصوصاً بعد از انقلاب ـ این از نهجالبلاغه بودن در آمده, از نهجالفصاحه بودن در آمده شده کتاب حدیث و نظیر کافی، منلایحضر، تهذیب و استبصار شد، برای اینکه سید رضی(رضوان الله علیه) این خطبهها را تقطیع کرده, یک و سند را کنار گذاشته, دو; این دیگر حجیّت نداشت، اما این بزرگوارها آمدند آن سخنرانی حضرت را مثلاً پنج صفحه بود همه را نقل کردند, نامه اگر پنج صفحه بود همه را نقل کردند. سید رضی(رضوان الله علیه)، چون هدف او بلاغت بود نه حدیث, اگر نامهای پنج صفحه بود ایشان یک صفحه آن را انتخاب میکرد و آن جملههای آهنگین و فصیحتر و بلیغتر را نقل میکرد، اگر خطبهای پنج صفحه بود ایشان یک صفحه آن را انتخاب میکرد؛ تقطیع کرده و تقطیع آن هم این است که گاهی اصلاً بخشی را در نهجالبلاغه ذکر نکرده بودند و گاهی هم تقطیع کردند. این خطبه که «قَدْ أَحْیَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ»[12] از کلمات بلند آن حضرت است، در همان تتمّه خطبهای است که در وصف متقیان برای همّام تشریح کرده است. [13] این بزرگوارها آمدند تمام نهجالبلاغه؛ یعنی کلّ این کتاب را, خطبهها را, نامهها و کلمات همه را جمع کردند و سندهای فراوانی هم که برای این خُطب و نامهها و کلمات بود ذکر کردند و این را دیگر از صورت نهجالبلاغهای بودن در آوردند، شده کتاب حدیث؛ نظیر کافی شد.
جریان دفن وجود مبارک صدیقه کبرا همینطور است. جریان فدک را همه شما مستحضرید؛ باغی بود که در یکی از نبردها به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مصالحه شده بود و حضرت هم برابر با ﴿وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ﴾[14] که در ذیل این آیه این بحث را ملاحظه بفرمایید، فدک را به وجود مبارک صدیقه کبرا(سلام الله علیهما) بخشید[15] و «نِحله»[16] بود، برای اینکه دستشان باز باشد و فقرای مدینه مخصوصاً بنیهاشم را دریابند. بعد از رحلت حضرت، به بهانههای گوناگونی از دست حضرت گرفتند؛ اوّلی و دومی و سومی, سومی که داده بود به دودمان مروانی و بعد همینطور دست به دست گشت تا در زمان عمربنعبدالعزیز که برگرداندند به بنیهاشم و بعد دوباره غصب شد و بعد در زمان متوکّل و منصور که تا زمان فاطمیها چند بار فدک ردّ و بدل شد. الآن اگر سعودی عاقل باشد و بخواهد از آتش نجات پیدا کند باید این فدک را در اختیار سادات مدینه و مراجع سیّد قرار دهد که اولاد زهرا آنجا را حوزه علمیه درست کنند و مکتب فاطمیه آنجا ترویج شود؛ اگر بخواهند از عذاب الهی نجات پیدا کنند، راهش این است.
خود حضرت امیر که وقتی قدرت را در دست گرفت، با آن خطبههای غرّای خود که من چنین میکنم, اگر هفت آسمان را به من بدهند و بخواهند از من که به یک مورچه ظلم کنم نمیکنم،[17] این خطبهها فراوان بود؛ ولی نتوانست فدک را استرداد کند و به اولاد فاطمه برگرداند. فدک که برای حضرت امیر نبود که از حقّ خودش صرفنظر کند یا فدک برای ملت نبود تا بگوییم او ولیّ مسلمین است، فدک برای بچههای فاطمه بود و حضرت امیر نتوانست این کار را کند, چرا حضرت امیر نتوانست؟ اگر میتوانست که یقیناً این کار را میکرد، آن هم با آن قدرت. سرّش آن است که تنها اوّلی و دومی و سومی نبودند، سرّش در این خطبه و در این نالههای حضرت امیر در هنگام دفن حضرت زهرا مشخص میشود، این ناله را توجه کنید که حضرت چه فرمود؛ نگفت اوّلی و دومی و سومی به فاطمه(سلام الله علیها) ستم کردند، گفت امّت ستم کرد. وقتی امّت ستم کند، در برابر ملت کسی نمیتواند بایستد؛ لذا خود حضرت وقتی به حکومت رسید نتوانست فدک را برگرداند. چکار کردند که امت را فریب دادند؟! تمام تبلیغات دست اینها بود, تمام سخنپراکنیها دست اینها بود. آن بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه معروف جزء کلمات 202 است و اما در تمام نهجالبلاغه که این کتاب شریف است؛ یعنی اسم شریف این کتاب تمام نهجالبلاغه است. در صفحه 607 به عنوان, هشتاد و هفتمین کلام, چون چند کلام از این جهت نزدیک هم ذکر شدند. این کلماتی که وجود مبارک حضرت امیر هنگام غسل بدن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد که عرض کرد: «لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النَّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ»[18] همین است؛ در هنگام شستن بدن مطهر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد یا رسول الله حادثه شما یک حادثه بینظیری است، برای اینکه با رحلت شما وحی قطع شد که با رحلت هیچکسی وحی قطع نمیشد، برای اینکه انبیای دیگر بالأخره اگر وحیشان قطع میشد خاتم انبیا که نبودند، بعد از مدتی وحی میآمد؛ اما شما یک فاجعه جهانی را رقم زدید «لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ»، جریان نبوّت دیگر به پایان رسید؛ این بیانات نورانی حضرت در هنگام غسل بدن مطهر پیغمبر بود، اما در جریان دفن حضرت زهرا ملاحظه بفرمایید که چه فرمود؛ اول رو کرد به قبر مطهر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عرض کرد «السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی»؛ از طرف خودم سلام میکنم «وَ عَنِ ابْنَتِکَ وَ حَبِیبَتِکَ وَ قُرَّةِ عَیْنِکَ النَّازِلَةِ فِی جِوَارِکَ»؛ از طرف دختر شما که «قرّة العین» شما هستند، حبیب شما هستند و در کنار شما الآن آرمیدهاند سلام عرض میکنم «وَ زَائِرَتِکَ وَ الثَّابِتَةِ فِی الثَّرَی بِبُقْعَتِکَ»؛ این کسی که امشب در خاکی که در جوار شماست و در همین بقعه میآرمد «وَالسَّرِیعَةِ اللِّحَاقِ بِکَ»؛ در بین بنیهاشم او زودتر از همه به شما ملحق شده است. عرض کرد «قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَرَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِی»؛ برایم دشوار است که صبر و مقاومت کنم «إِلَّا أَنَ لِی فِی التَّأَسِّی بِسُنَّتِکَ بِعَظِیمِ فُرْقَتِکَ وَ فَادِحِ مُصِیبَتِکَ مَوْضِعُ تَعَزٍّ»؛ ولی ما چون رحلت شما را تحمل کردیم و بعد به دستور الهی موظف بودیم که صبر کنیم، آن فاجعه را تحمل کردیم و آن فراغ را تحمل کردیم، به فرمان الهی این فاجعه و این مصیبت و این سانحه سنگین را تحمل میکنیم «فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودَةِ قَبْرِکَ»؛ من مصیبت سنگینی را پشت سر گذاشتم و تجربه کردم و آن مصیبت این بود که بدن مطهّر شما را من دفن کردم «وَ فَاضَتْ بَیْنَ نَحْرِی وَ صَدْرِی نَفْسُکَ»؛ وقتی سر مطهر شما در سینه من چسبیده بود، همان وقت بود که روح مطهر شما به روحآفرین تسلیم شده است، من این مصیبت را تجربه کردم و از نزدیک دیدم و تحمل کردم «وَ غَمَضْتُکَ بِیَدِی وَ تَوَلَّیْتُ أَمْرَکَ بِنَفْسِی»؛ من چشمان شما را بستم و بدن شما را غَسل و غُسل دادم و تولیت و متولّی این کار را هم پذیرفتم «بَلَی وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ لِی أَنْعَمُ الْقَبُولِ»، چون ذات اقدس الهی در قرآنش اینچنین فرمود که ما بگوییم ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ﴾[19] و خدای سبحان به این گروه وعده صلوات داد؛ دو صلوات در سوره مبارکه «احزاب» است: یکی صلوات معروف است که برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ﴾[20] و در همان سوره مبارکه «احزاب» صلواتی است که خدا بر مؤمنین میفرستد که ﴿هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾[21] خدا و ملائکه بر مؤمنین صلوات میفرستند تا مؤمنین را نورانی و روشن کنند که این خیلی جایزه بزرگی است و یک صلوات ویژه است که در سوره مبارکه «بقره» و امثال «بقره» درباره مصیبتزدههای صابر دارد که ﴿الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ ٭ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ﴾[22] «مهتدون» بالاتر از «مهدییون» است ـ هم با ضمیر فصل و هم با الف و لام ـ فرمود خدا چنین وعدهای به ما داد که بگوییم ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ﴾؛ اما درباره دختر شما که به شما ملحق شده است عرض کنم، «فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهیِنَةُ» این امانت الهی بود که ما تحویل دادیم و «رهینه» را هم برگرداندیم. اینها که با صحیفه سجادیه مأنوس هستند مستحضرند که از اموات به عنوان «رَهَائِنِ الْقُبُورِ»[23] یاد میکنند؛ همه ما «رهائن» قبور هستیم این «رَهَائِنِ الْقُبُورِ» که در صحیفه است؛ یعنی قبر از ما طلب دارد، بعد ما را گرو میگیرد؛ این «فعیل» به معنی «مفعول» است، رهین به معنای مرهون است و عین مرهونه را میگویند رهن, ما در گرو خاکیم که ما را میگیرد؛ لذا از اموات به عنوان «رَهَائِنِ الْقُبُورِ» یاد میشود، این تنها رهن مربوط به «لیلةالزفاف» و امثال ذلک نیست «فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ» که مربوط به آن میتواند باشد «وَ أُخِذَتِ الرَّهیِنَةُ» و بعد فرمود: «فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ یَا رَسُولَ اللَّهِ» دیگر از این به بعد نه آسمان سبز, نه زمین خاکستریرنگ برای ما هیچ ارزش و بهایی ندارد «أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ» من دائماً تا زندهام محزونم «وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ» «سَهاد» مثل «سَهر»، «سهر» با «هاء» هوز یعنی بیداری, «مسهّد» یعنی بیدار, «سهاد» و «سهر» یعنی بیداری؛ شب بیدارم «أَمَّا لَا یَبْرَحُ مِنْ قَلْبِی إلَی أَنْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتی أَنْتَ بِهَا مُقِیمٌ» تا اینکه به جوار شما ملحق شود « کَمَدٌ مُقَیِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَیِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ اللَّه بَیْنَنَا وَ إِلَی اللَّهِ أَشْکُو» ـ این یک خط تقریبی در نهجالبلاغه نیست ـ بعد فرمود: «وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَیَّ هَضْمِهَا»؛ ـ تمام عرضم روی این دو کلمه است ـ عرض کرد این دختر شما که خدمتتان میرسد دو گزارش رسمی میدهد که این امت همهشان آمدند هم مرا خانهنشین کنند و هم فاطمه را خانهنشین کنند؛ حالا آن درب به پهلو زدن یا فلان کار و فلان کار اینها اگر از قنفز باشد یا شخص دیگری باشد اینها چهار پنج نفر بودند این علت نبود, فرمود کاری کردند که امّت علیه ما شورید و من نتوانستم کاری کنم؛ لذا بعد از اینکه وجود مبارک حضرت به مقام خلافت رسید، فدک را به اولاد زهرا نتوانست برگرداند. فرمودند کاری کردند و علیه ما آنقدر تبلیغ کردند که هم مرا و هم فاطمه را خانهنشین کردند؛ متأسفانه این «عَلَیَّ» در نهجالبلاغه نیست، البته سید رضی مثل سید مرتضی(رضوان الله علیهما) از هوشیارترین علمای ما بود، چون در فرمایشات حضرت امیر، در خطبهها، در نامهها و در کلمات چیزی از آنها باقی نگذاشت, اگر همه آنها را سید رضی نقل میکرد دیگر نهجالبلاغه, نهجالبلاغه نبود و همانطور که خود حضرت امیر را خانهنشین کردند، این کتاب هم خانهنشین میشد. الآن هشتاد درصد شرح نهجالبلاغه برای اهل سنّت است. سید رضی خیلی مدبّرانه کار کرد؛ آن کلمات تند, کلمات گزنده, کلماتی که حق بود و در آن وقت جا داشت، اما الآن گفتنش خیلی مصلحت نیست، آنها را اصلاً سید رضی نقل کرد؛ اگر نقل میکرد دیگر نهجالبلاغه, نهجالبلاغه نبود. فرمود اینها تمام تلاششان این بود که این امت هم مرا خانهنشین کند و هم فاطمه را, فاطمه مگر چه کار کرده بود؟ اگر حمایت او از ولایت نبود, از امامت نبود, از رهبری نبود, و از نظام نبود اینها تلاش نمیکردند او را خانهنشین کنند. فرمود همه جمع شدند که او را خانهنشین کنند، از اینجا معلوم میشود که وارد صحنه شده بود. خدا غریق رحمت کند مرحوم آیت الله شیخ مرتضی حائری را ـ پسر بزرگ مؤسس حوزه علمیه قم، شیخ عبدالکریم حائری ـ در همین مسجد امام قم این ایام فاطمیه گاهی همین خطبه را میخواند و به این جمله که میرسید نمیتوانست خودش را کنترل کند که چطور شد این حضرت امیر میگوید امت تصمیم گرفت که زهرا را خانهنشین کند، نه اوّلی و دومی! اینها یکی دو نفر بودند، چه کار کردند؟ همه تبلیغات دست اینها بود، حکومتها دست اینها بود و به دست گرفتن همه را، چطور میشود امتی تصمیم میگیرد که بانویی را خانهنشین کند! ای کاش همین کلمه اول را هم مرحوم سید رضی در نهجالبلاغه نقل میکرد؛ ولی متأسفانه نیست.
فرمود دختر شما گزارش میدهد، حالا مانند این جمله که میبینیم نه تنها به من سلام نمیکنند، جواب سلام من را هم نمیدهند، اگر این نقلها درست باشد باور کردنش سخت است، چون همه تصمیم گرفتند که بگویند تو بر خلاف اسلام و نظام هستی, خیلی کار کردند. فرمود این را به شما گزارش میدهد که اگر ما نتوانستیم حقّ اینها را بگیریم، برای اینکه ما با یک نفر و دو نفر درگیر نبودیم؛ خود شما در مکه چند سال صبر کردید، ما هم صبر کردیم. شما چرا در مکه قیام نکردید؟ برای اینکه امت علیه شما بود. «وَ سَتُنْبِئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَاهُرِ»؛ همه «تظاهر» کردند، همهشان اتفاق کردند «بِتَظَاهُرِ أُمَّتِکَ عَلَیَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا» که حقّ او را بگیرند. بنابراین سخن از اینکه باغ کسی را غصب کردند و دعوای شخصی باشد، نبود. میفرماید گزارش میدهد؛ ولی شاید در اثر آن فشارهایی که دیدند حضرت در اثر آن وبالی که داشت و دارد به عرض شما نرساند که شما را مکدّر بکند، اما شما سؤالپیچش کنید «فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ» یک بار, دو بار, چند بار بگویید تا برای شما بگوید «فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ فَکَمْ مِنْ غَلِیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِیلًا» یا رسول الله! بالأخره آدمی که غم در دلش هست جایی باید باز کند، او تا به حال جایی ندید که باز کند، اگر در قبر هم باز نکند... فرمود خیلیها هستند که درد دارند، اما نمیتوانند بگویند, غصه دارند نمیتوانند بگویند شما بگذارید این بگوید و راحت شود «فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَکَمْ مِنْ غَلِیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِیلًا، وَ سَتَقُولُ» میگوید: «وَ یَحْکُمُ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ»، «هذَا وَ لَمْ یطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ یخْلُ مِنْکَ الذِّکْرُ» یا رسول الله! خیلی طول نکشید که شما از بین ما رفتید هنوز نام شما بود, هنوز در اذانها نام شما را میبردند، مشکل ما این است؛ نام شما در نماز بود, نام شما در اذان بود, نام شما در مسجدها بود و حالا که میخواهد بلند شود میفرماید: «وَالسَّلامُ عَلَیْکُمَا سَلامَ مُوَدِّعٍ» سلام وداع میکند «لاَ قَالٍ وَ لاَ سَئِمٍ» خسته نشدم، البته دستور هست که ماندن حسابی دارد و رفتن هم حسابی دارد، حسنین که در کنار دفن نبودند و این بچهها الآن سرپرست میخواهند، من باید برگردم؛ بالأخره بنا نیست ما همیشه کنار قبر شما بمانیم «لاَ قَالٍ وَ لاَ سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ» رسولا! من اگر بروم نه برای اینکه خسته شدم, اگر اینجا بمانم نه برای اینکه دستور الهی را که فرمود صبر بکن, صبر نمیکنم؛ ولی ماندن اندازهای دارد و رفتن هم حسابی دارد، من آمدم دفن کردم، سلام کردم، به خدا و شما سپردم و دارم میروم «فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ وَاهَ وَاهاً وَ الصَّبْرُ أَیْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِینَ عَلَیْنَا لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِکَ لِزَاماً»؛ مبادا عدهای سرزنش کنند وگرنه من مدتها اینجا میماندم و «وَ اللَّبْثَ عِنْدَهُ مَعْکُوفاً» من اینجا معتکف میشدم، اما میترسم که بدخواهان حرفهای تند و تیز بزنند «وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّکْلَی عَلَی جَلِیلِ الرَّزِیَّةِ»؛ «ثَکلی» آن مادر جوانمرده را میگویند و او را کسی گریه کردن یادش نمیدهد، عرض کرد یا رسول الله! اگر طعن دشمنان نبود من مثل مادر جوانمرده داد میزدم و ناله میکردم «إِعْوَالَ الثَّکْلَی عَلَی جَلِیلِ»، چرا این کار را میکردم؟ برای اینکه «فَبِعَیْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ بِنْتُکَ سِرّاً وَ یُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً» در حضور خدا, در محضر خدا, دختر پیغمبر خدا باید شبانه دفن شود؟! و حقّ مسلّم او را همه در روز روشن غصب کنند «فَبِعَیْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ بِنْتُکَ سِرّاً وَ یُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً وَ یُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْرا» اگر «نِحله» نبود، ارث بود. یکی از تلخترین جملههای خطبه فدکیه این است که حضرت رو کرد به اوّلی فرمود: «أَ تَرِثُ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثُ أَبِی»[24] چطور تو از پدرت ارث گرفتی و من از پدرم ارث نمیبرم؟ آیا در قرآن آیهای هست که تو میدانی و من نمیدانم؟ اینکه نیست, اگر میگویی انبیا ارث نداشتند که سلیمانبنداود, سلیمان پسر او بود دارد ﴿وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ﴾[25] تو چه میگویی که انبیا ارث نمیگذارند! مگر سلیمان پیغمبر نبود؟ مگر داود پیغمبر نبود؟ مگر این آیه در قرآن نیست که سلیمان از پدرش ارث برد؟ هر دو هم پیغمبر بودند، پیغمبر ارث نمیگذارد یعنی چه؟! مال زیاد نمیگذارند، اما همین مختصری که میگذارند ارث است. آن جمله تلخ و سوزان این است که چون در اسلام اگر کسی مسلمان باشد و بعضی از فرزندان او ـ معاذ الله ـ مسلمان نباشند کافر از مسلمان ارث نمیبرد فرمود: «هَلْ تَقُولُونَ إِنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوَارَثَانِ»[26] ما را مسلمان نمیدانید؟! «هَلْ تَقُولُونَ إِنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوَارَثَانِ» آخر چرا ارث ما را نمیدهید؟! او که پیغمبر بود ارث داد، مگر اینکه ـ معاذ الله ـ ما را مسلمان ندانید «هَلْ تَقُولُونَ إِنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوَارَثَانِ».
«صلّی الله علیک و علیک السلام و رضوان الله و رحمة الله و برکاته»
پرودرگارا تو را به انبیا و اولیایت قسم, تو را به صحف آسمانیات قسم, تو را به قرآن و عترتت قسم, تو را به ارواح تابناک شهدا قسم, خیر و صلاح و فلاح این ملت و مملکت را مقرّر بفرما!
امر فرج ولیّات را تسریع بفرما! نظام ما را در سایه ولیّات تا ظهور آن حضرت حفظ بفرما! رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملکت ما, جوانهای ما را در سایه ولیّات حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولیایت محشور بفرما! مشکلات دولت و ملت و مملکت مخصوصاً در بخش مسکن و اقتصاد و ازدواج جوانها حل بفرما!
بیداری اسلامی خاورمیانه را به مقصد نهایی برسان! خطر بیگانگان مخصوصاً استکبار و صهیونیسم را به خود آنها برگردان! جوانان ما و فرزندان ما را از بهترین شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت قرار بده! بین ما و قرآن و عترت در دنیا و برزخ و قیامت جدایی نینداز!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. سوره بقره, آیه129.
[2]. مجموعة ورام، ج1، ص163.
[3]. تفسیر فرات الکوفی، ص210؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صل الله علیه و آله و سلم) طُوبَی شَجَرَةٌ فِی دَارِی وَ أَغْصَانُهَا فِی دُورِ أَهْلِ بَیْتِیثُمَّ قَالَ بَعْدُ طُوبَى شَجَرَةٌ فِی دَارِ عَلِیٍّ وَ أَغْصَانُهَا فِی دُورِ أَهْلِ بَیْتِی فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَیْسَ حَدَّثْتَنَا بِالْأَمْسِ أَنَّ طُوبَی شَجَرَةٌ فِی دَارِکَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صل الله علیه و آله و سلم) أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ دَارِی وَ دَارَ عَلِیٍّ وَاحِدَة».
[4]. فلاح السائل، ص251.
[5]. سوره توبه, آیه16؛ ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لاَ رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾.
[6]. سوره آل عمران, آیه118؛ ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِکُمْ لاَ یَأْلُونَکُمْ خَبَالاً وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَ مَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیَاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾.
[7]. سوره حج, آیه61.
[8]. سوره آل عمران, آیه31.
[9]. سوره احزاب, آیه33؛ ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾.
[10]. سوره آل عمران, آیه61؛ ﴿فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ﴾.
[11]. سوره آل عمران, آیه61.
[12]. نهج البلاغه, خطبه221.
[13]. نهج البلاغه, خطبه193.
[14]. سوره اسراء, آیه26.
[15]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص543؛ «فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِیِّهِ ص﴿وَ آتِ ذَا الْقُرْبىٰ حَقَّهُ﴾ فَلَمْ یَدْرِ رَسُولُ اللَّهِ(صل الله علیه و آله و سلم) مَنْ هُمْ فَرَاجَعَ فِی ذَلِکَ جَبْرَئِیلَ وَ رَاجَعَ جَبْرَئِیلُ(علیه السلام) رَبَّهُ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ أَنِ ادْفَعْ فَدَکاً إِلَى فَاطِمَةَ(سلام الله علیها) فَدَعَاهَا رَسُولُ اللَّهِ(صل الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ لَهَا یَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی أَنْ أَدْفَعَ إِلَیْکِ فَدَکاً فَقَالَتْ قَدْ قَبِلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْکَ».
[16]. مصباح المنیر، ج2، ص595؛ «النَّحْلُ: مُؤَنَّثةٌ الْوَاحِدَة (نَحْلَةٌ) و (نَحَلْتُه أَنْحَلُهُ) بِفَتْحَتَیْنِ (نُحْلًا) مِثْلُ أَعْطَیْتُهُ شَیْئاً مِنْ غَیْرِ عِوَضٍ بِطیبِ نَفْسٍ».
[17]. نهج البلاغه, خطبه224؛ «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا عَلَی أَنْ أَعْصِیَ اللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُه».
[18]. نهج البلاغه, خطبه235.
[19]. سوره بقره, آیه156.
[20]. سوره احزاب, آیه56.
[21]. سوره احزاب, آیه43.
[22]. سوره بقره, آیه156 و 157.
[23]. صحیفه سجادیه, دعای3؛ «فَیُنَبِّهُ بِالنَّفْخَةِ صَرْعَى رَهَائِنِ الْقُبُورِ».
[24]. نهج الحق، ص518. ر.ک: الاحتجاج، ج1، ص102؛ «أَ فِی کِتَابِ اللَّهِ تَرِثُ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثُ أَبِی».
[25]. سوره نمل, آیه16.
[26]. الاحتجاج، ج1، ص102.
14/1/1393
http://www.portal.esra.ir/Pages/Index.aspx?kind=2&lang=fa&id=NzQ2NA%3d%3d-nxs7sJEQ1aY%3d