اگر آرمان به سانتریفیوژ وصل نیست، به چه چیزی وصل است؟ یعنی کجا ممکن است خط قرمز باشد و آستانه تحمل قائلان این سخن تمام شود؟ کجاهاست که غیرت یک فرد یا جامعه دیگر نمیپذیرد کوتاه بیایند؟ اصلا آیا محل نزاع و بحث مثلا میان منافع و آرمانها و دوگانگی واقعیتها و ارزشهاست آنگونه که در سخنان هفته گذشته رئیسجمهور القا شد و عمیقتر آن سالهاست از زبان طیفی از معارضین اصول انقلاب اسلامی- از جبهه ملی و نهضت آزادی تا راست و چپهای تجدیدنظرطلب نظیر برخی اعضای کارگزاران و مشارکت و مجمع روحانیون و حتی یکی دو عضو زاویه گرفته جامعه روحانیت- ادا میشود؟ کسانی با بدفهمی و خیال مصلحتسنجی وارد این مغالطه شدهاند اما متن و اصل و ریشه این خط در معارضه با انقلاب اسلامی است. سخنگوی حزب کارگزاران به عنوان کسی که این حزب را لیبرال توصیف کرد یکشنبه 21 دی 93 در مصاحبه با روزنامه اعتماد میگوید «ما باید مشخص کنیم میخواهیم همچنان یک دولت انقلابی باشیم یا دولتی مستقل که میخواهیم به مسائل داخلی بپردازیم. اگر بخواهیم انقلابی بمانیم و رفتار کنیم باید بسیج و سپاه را تقویت کرد، یارگیریهایی در منطقه داشته باشیم، حوزه نفوذمان را افزایش دهیم... ما باید تعاملات و سرمایهگذاری خارجی را افزایش دهیم. مردم باید تصمیم بگیرند میخواهند دولت و نظام پیشتاز در منطقه و جهان داشته باشند یا ترجیح میدهند نظام و دولتشان مستقر و در خدمت توسعه و آبادانی کشور و نظام باشد.» این جریان به آقای روحانی و دولت وی به چشم پلی برای عبور از آرمانهای انقلاب- با ژست تامین منافع ملی- مینگرد.